گاهی اوقات آدم به جایی میرسد که دست به خودکشی میزند...
نگاهم کرد، نگاهش کردم.... نگاهم کرد، پنداشتم دوستم دارد...
پسرک زیر سایه دیواری خرابه که سراسر ترک بود تکیه داده بود از دور که می آمدم دیدم شانه های نحیفش تکان می خورد کنجکاو شدم حسی سراسر وجودم را فراگرفته بود احساس می کردم....
دلا دیگر بــس است،خود را مرنـجـان که سـودایـــت نــدارد خـــط پــایــان
شکستن در زمانه رسم رسم است وصـال یـار انسـان وهـم وهـم اسـت
بس است دیگر بپای عشق منشین کـه بـیـگانـه شوی در دیـر بی دیــن
دگــر گــوی دو چـشمم را نـگـریـان کـه در ایـن ره بمیـرد عشــق مردان
در این ره عاشق و معشوق سنگند تـمـام جـمــل و زیـبــایی ز رنـگنــد
دلا عـشــق تــو در ایـن ره نـپــایـد نـصیـبـت غـصــه و دردت فـــزایــد
دلا هـــرگــز خــودت را بـنـد منـمـا کـه باشد عشـق سنگ و،غدر دریا
در ایـن مجـلس نبـاشد ساکـن دل هـمه شمعنـد و بنزیـن=مخـزنِ دل
در اینجا عـاشقی اهداف دل نیست بگـو،مردان عـاشق کـو؟ آن کیست؟
"شکستم شادیش برمن عیان است" جواب چشم مست من خـزان است
یکی لـبخنـد بخشـد بـهـر شــادی یکی عـاشق کشد با سِـحر شادی
بـرو تـنـهــا و با تـنـهـاییــت بــاش که تنهایی به است از کاش و ای کاش!!!
(م.تنها)
لبخند بزن...! عکاس مدام این جمله را تکرار میکند...! اصلا برایش مهم نیست که در وجودت حتی یک بهانه برای لبخند نیست...!!
بنام خالق گلها
روزی دو گل را دیدم یکی گریان و دیگری خندان! اولی را گفتم از چه گریانی ؟ گفت:روزی غنچه ای بودم سرخ و زیبا بلبلی آمد وبا صدای دلنشینش گفت: آنچنان در دلم رفته ای که تمام سرای دل را بنام تو زده ام....ولی امروز با افتادن اولین گلبرگم دیگر حتی به آوازی دلم را نمی نوازد...!!!!
دیگری را گفتم تو چرا خندانی؟ آن گل با شنیدن داستان گل دیگر ناگهان لبخند از روی لبانش محو شد و لرزی که ساقه ی زیبا ونحیفش را فرا گرفته بود پاسخ سوالم را فریاد میزد...!!!
(م . تنها)