لبخند بزن...! عکاس مدام این جمله را تکرار میکند...! اصلا برایش مهم نیست که در وجودت حتی یک بهانه برای لبخند نیست...!!
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گــــل بخندید که از راست نرنجیم ولی هیچ عــاشق سخن سخت به معشوقه نگفت
.
.
.
سخن عشق نه آنست که آید به زبان ساقیــا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
(حافظ)
بنام خالق گلها
روزی دو گل را دیدم یکی گریان و دیگری خندان! اولی را گفتم از چه گریانی ؟ گفت:روزی غنچه ای بودم سرخ و زیبا بلبلی آمد وبا صدای دلنشینش گفت: آنچنان در دلم رفته ای که تمام سرای دل را بنام تو زده ام....ولی امروز با افتادن اولین گلبرگم دیگر حتی به آوازی دلم را نمی نوازد...!!!!
دیگری را گفتم تو چرا خندانی؟ آن گل با شنیدن داستان گل دیگر ناگهان لبخند از روی لبانش محو شد و لرزی که ساقه ی زیبا ونحیفش را فرا گرفته بود پاسخ سوالم را فریاد میزد...!!!
(م . تنها)
سهراب سپهری در جشن تولد یک سالگی فرزندش گفت :
عزیزم ! یک بهار ، یک تابستان ، یک پاییز و یک زمستان را دیدی ! از این پس همه چیز تکراریست …