loading...
سايت رسمي دانشجویان پرستاری همدان نيم سال دوم-1391
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
يلداي هرسالتان خوش وخرم وبه ميمنت وشادي 0 312 saeid
6ویژگی مهم یاران موعود عصر(عج) 0 89 saeid
فواید سبیل برای آقایان را بدانید 0 86 saeid
دختر عموی ((phd)) دار ما(داستان کوتاه) 0 71 saeid
محبوب خدا 0 66 saeid
حماقت یا جنون عشق؟ 0 67 saeid
دوستی.... 0 62 saeid
بيانيه شركت در نظرسنجي 0 67 saeid
نيمه شعبان مبارك 0 102 saeid
مرکز علوم و اعصاب ایران قطب علمی جهان می‌شود 0 79 saeid
اعلام تعرفه‌های جدید دندانپزشکی از هفته‌ آینده/ کاهش 70 درصد پرداختی مردم از \"خدمات د 0 85 saeid
هیچ ارتباط الکترونیکی از کنترل کامل سرویس‌های جاسوسی آمریکا مصون نیست/ \"NSA 0 90 saeid
خردسال ترين شهيد حملات داعش تصوير 0 94 saeid
بيوگرافي بهادر مالكي صداپيشه فاميل دور گفتوگو 0 206 saeid
شناسنامه فاميل دور 0 481 saeid
معرفي ديبي 0 142 saeid
كه بايان در اگر.... 0 76 saeid
در كلاه قرمزي 93 چه گذشت عكس وتيپوگرافي كامل 0 105 saeid
فامیل دور وببعی به صورت مستقل وارد انتخابات شدند! 0 73 saeid
بیوگرافی بچه فامیل دور عکس 0 361 saeid
lovely pics 0 69 saeid
چه کیفی میده اگه...... 0 76 saeid
داشتن ابرو خیلی مهمه عکس 0 78 saeid
دروغ میگم؟ 0 77 saeid
همه چی حل شد وقتی 0 63 saeid
گلایه یه هموطن لر از خدا 0 97 saeid
تفعلی براستاد سخن 0 68 saeid
حال واحوال! 0 67 saeid
چرا در سايت برخي از برنامه ها اجرا نميشه مثل صندلي داغ و...؟؟؟ 0 94 saeid
زمستونه وبرفو بارونه و... 0 102 saeid
سعیداسکندری بازدید : 180 شنبه 11 خرداد 1392 نظرات (0)

قدرت انديشه در ۴ داستان كوتاه

به ادامه مطلب رجوع كنيد.

( حتما بخونید خیلی جالبه)

روزي کشاورزي الاغ پيري داشت که يک روزاتفاقي به درون يک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعي کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بيرون بياورد.براي اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشد،کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بميرد و زياد زجر نکشد. مردم با سطل روي سر الاغ هر بار خاک مي ريختند اما الاغ هر بار خاکهاي روي بدنش را مي تکاند وزير پايش ميريخت و وقتي خاک زير پايش بالا مي آمد سعي مي کرد روي خاک ها بايستد. روستايي ها همينطور به زنده به گور کردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا آمدن ادامه داد تا اينکه به لبه چاه رسيد و بيرون آمد.نکته:مشکلات، مانند تلي از خاک بر سر ما مي ريزند و ما همواره دو انتخاب داريم: --------------------------------------------------------------------------------اول: اينکه اجازه بدهيم مشکلات ما را زنده به گور کنند.*دوم: اينکه از مشکلات سکويي بسازيم براي صعود.*---------------------------------------------------------------------------- قدرت انديشه پيرمردي تنها در يکی از روستاهای آمريکا زندگي مي کرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش را شخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود. تنها پسرش بود که مي توانست به او کمک کند که او هم در زندان بود .پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد :"پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم . من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من براي کار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشکلات من حل مي شد . من مي دانم که اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي.دوستدار تو پدر".طولی نکشيد که پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد: "پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام".*ساعت 4 صبح فردا 12 مأمور اف.بي.آی و افسران پليس محلي در مزرعه پدر حاضر شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اينکه اسلحه اي پيدا کنند . پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقي افتاده و مي خواهد چه کند؟پسرش پاسخ داد : "پدر! برو و سيب زميني هايت را بکار، اين بهترين کاري بود که مي توانستم از زندان برايت انجام بدهم".------------------------------------------------------------------------------نکته:در دنيا هيچ بن بستي نيست. يا راهي‌ خواهيم يافت و يا راهي‌ خواهيم ساختقبل از انجام هر کار راهکارهاي متفاوت را بررسي کنيم ----------------------------------------------------------------------------ميگويند در کشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق کرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به يک راهب مقدس و شناخته شده مي بيند.وي به راهب مراجعه ميکند و راهب نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد کرد که مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نکند. پس از بازگشت از نزد راهب، او به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشکه هاي رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آميزي کند.همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميکند.پس از مدتي رنگ ماشين، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي آيد را به رنگ سبز و ترکيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسکين مي يابد.مدتي بعد مرد ميليونر براي تشکر از راهب وي را به منزلش دعوت مي نمايد. راهب نيز که با لباس نارنجي رنگ به منزل او وارد ميشود متوجه ميشود که بايد لباسش را عوض کرده و خرقه اي به رنگ سبز به تن کند. او نيز چنين کرده و وقتي به محضربيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسکين يافته؟ مرد ثروتمند نيز تشکر کرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود که تاکنون داشته". مرد راهب با تعجب به بيمارش ميگويد بالعکس اين ارزانترين نسخه اي بوده که تاکنون تجويز کرده ام.براي مداواي چشم دردتان، تنها کافي بود عينکي با شيشه سبز خريداري کنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.براي اين کار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي، بلکه با تغيير ديدگاه و يا نگرشت ميتواني دنيا را به کام خود درآوري.----------------------------------------------------------------------------------نکته:تغيير دنيا کار احمقانه اي است اما تغيير ديدگاه و يا نگرش ما ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.4. در بيشتر موارد راه حل ساده تري نيز وجود دارد*-------------------------------------------------------------------------------------در يك شركت بزرگ ژاپني كه توليد وسايل آرايشي را برعهده داشت، يك مورد تحقيقاتي به ياد ماندني اتفاق افتاد : شكايتي از سوي يكي مشتريان به كمپاني رسيد. او اظهار داشته بود كه هنگام خريد يك بسته صابون متوجه شده بود كه آن قوطي خالي است. بلافاصله با تاكيد و پيگيريهاي مديريت ارشد كارخانه اين مشكل بررسي، و دستور صادر شد كه خط بسته بندي اصلاح گردد و قسمت فني و مهندسي نيز تدابير لازمه را جهت پيشگيري از تكرار چنين مسئله اي اتخاذ نمايد. مهندسين نيز دست به كار شده و راه حل پيشنهادي خود را چنين ارائه دادند: پايش ( مونيتورينگ) خط بسته بندي با اشعه ايكس. بزودي سيستم مذكور خريداري شده و با تلاش شبانه روزي گروه مهندسين،‌ دستگاه توليد اشعه ايكس و مانيتورهائي با رزوليشن بالا نصب شده و خط مزبور تجهيز گرديد. سپس دو نفر اپراتور نيز جهت كنترل دائمي پشت آن دستگاهها به كار گمارده شدند تا از عبور احتمالي قوطيهاي خالي جلوگيري نمايند. نكته جالب توجه در اين بود كه درست همزمان با اين ماجرا، مشكلي مشابه نيز در يكي از كارگاههاي كوچك توليدي پيش آمده بود اما آنجا يك كارمند معمولي و غيرمتخصص آنرا به شيوه اي بسيار ساده تر و كم خرجتر حل كرد: تعبيه يك دستگاه پنكه در مسير خط بسته بندي تا قوطي خالي را باد از خط توليد دور کند!!! ----------------------------------------------------------------------------------- نکته:معمولا در بسياري از موارد راههاي ساده تري نيز براي حل هر مسئله و يا مشکلي وجود دارد. هميشه به دنبال ساده ترين راه حلها باشيد مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده. مساعدت را ( براي كمك كردن ) دست در دُم خر زده، قُوَت كرد( زور زد). دُم از جاي كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه « تاوان بده»!. مرد به قصد فرار به كوچه‌اي دويد، بن بست يافت. خود را به خانه‌اي درافگند. زني آنجا كنار حوض خانه چيزي مي‌شست و بار حمل داشت (حامله بود). از آن هياهو و آواز در بترسيد، بار بگذاشت (سِقط كرد). خانه خدا (صاحبِ خانه) نيز با صاحب خر هم آواز شد. مردِ گريزان بر بام خانه دويد. راهي نيافت، از بام به كوچه‌اي فروجست كه در آن طبيبي خانه داشت. مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايۀ ديوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد، چنان كه بيمار در جاي بمُرد. «پدر مُرده» نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست!. مَرد، همچنان گريزان، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افگند. پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد. او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست!. مرد گريزان، به ستوه از اين همه، خود را به خانۀ قاضي افگند كه «دخيلم» (پناهم ده)؛ مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود. چون رازش فاش ديد، چارۀ رسوايي را در جانبداري از او يافت: و چون از حال و حكايت او آگاه شد، مدعيان را درون خواند. نخست از يهودي پرسيد. گفت: اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است. قصاص طلب ميكنم. قاضي گفت : دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست. بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند! و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد!. جوانِ پدر مرده را پيش خواند. گفت: اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام. قاضي گفت: پدرت بيمار بوده است، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم است. حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي، چنان كه يك نيمهء جانش را بستاني!. و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود، به تأديۀ سي دينار جريمۀ شكايت بي‌مورد محكوم كرد!. چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود، گفت : قصاص شرعاً هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد. حالي مي‌توان آن زن را به حلال در فراش (عقد ازدواج) اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند. طلاق را آماده باش!. مردك فغان برآورد و با قاضي جدال مي‌كرد، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد. قاضي آواز داد :هي! بايست كه اكنون نوبت توست!. صاحب خر همچنان كه مي‌دوید فرياد كرد: مرا شكايتي نيست. می روم مرداني بیاورم كه شهادت دهند خر، من از کره‌گي دُم نداشت --------------------------------------------------------------------------------------------- پاسخ ما : سلام البته این داستان وضرب المثل قدیمی بود وحالا اگر کسی گفت خر ما ازکره گی دم نداشت باو بگو یک دم مصنوعی برایش تهیه کن همانگونه که کچل ها کلاه گیس یاکلاه موئی برسر می گذارند ------------------------------------------------------------------------------------------------- بابا سلام.با هم حرف بزنیم؟ 4 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم هر كاري رو مي تونه انجام بده . 5 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم خيلي چيزها رو مي دونه . 6 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم از همة پدرها باهوشتر. 8 ساله كه شدم ، گفتم پدرم همه چيز رو هم نمي دونه. 10 ساله كه شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها كه پدرم بچه بود همه چيز با حالا كاملاً فرق داشت. 12ساله كه شدم گفتم ! خب طبيعيه ، پدر هيچي در اين مورد نمي دونه .... ديگه پيرتر از اونه كه بچگي هاش يادش بياد. 14 ساله كه بودم گفتم : زياد حرف هاي پدرمو تحويل نگيرم اون خيلي اُمله . 16 ساله كه شدم ديدم خيلي نصيحت مي كنه گفتم باز اون گوش مفتي گير اُورده . 18 ساله كه شدم . واي خداي من باز گير داده به رفتار و گفتار و لباس پوشيدنم همين طور بيخودي به آدم گير مي ده عجب روزگاريه . 21 ساله كه بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأيوس كننده اي از رده خارجه 25 ساله كه شدم ديدم كه بايد ازش بپرسم ، زيرا پدر چيزهاي كمي درباره اين موضوع مي دونه زياد با اين قضيه سروكار داشته . 30 ساله بودم به خودم گفتم بد نيست از پدر بپرسم نظرش درباره اين موضوع چيه هرچي باشه چند تا پيراهن از ما بيشتر پاره كرده و خيلي تجربه داره . 40 ساله كه شدم مونده بودم پدر چطوري از پس اين همه كار بر مياد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره . 45 ساله كه شدم ... حاضر بودم همه چيز رو بدم كه پدر برگرده تا من بتونم باهاش دربارة همه چيز حرف بزنم ! اما افسوس كه قدرشو ندونستم ...... خيلي چيزها مي شد ازش ياد گرفت ! حالا اگه اون هست و تو هم هستی یه خورده ...... هر جوری میخوای جمله رو تموم کن 10ساله بودم پدر زد توی گوشم ساکت بودم وهیچ عکس العملی نداشتم 20 ساله بودم پدر زد توی گوشم ساکت بودم وهیچ عکس العملی نداشتم 30 ساله بودم پدر زد توی گوشم اشکم جاری شد پرسید چراگریه می کنی گفتم اون وقتهائی که تو گوشم می زدی دستهایت لرزه نداشت . ------------------------------------------------------------------------------------------------------------- سلام >دقــت کـــردیــن لذتی که تو سواری بر خر شیطون هست تو سواری لامبورگینی نیست > >دقت کردین بعضـی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربنـدن همیشه هستن اما >هیچ وقت به کارت نمیان > >دقــــــــــــــــت کردین: >یک سری از کارهای اداری هست که هیچ وقت لازم نیست خود آدم انجامشان بدهد. >اطرافیان زحمت اش را می کشند. یکی از آن کارها گرفتن شناسنامه آدم است، >دیگری هم باطل >کردن اش > > >تـــا حـــالا دقــــت کـــردیــــن !؟ >شـــانـــــس یــــه بـــار در خــونــه آدمـــو میــــزنـــه , >بَـــدشــــانـــســـی دســـتـــش رو از روی زنـــگـــــــ بـــر نـــمیـــداره , >بـــدبــَـخـــتـــی هَـــم کـــه کـــلاً کـــلیــد داره . . . . . . > >دقت کردین تو فیلمای خارجی پلیس شش تیغ کرده و مرتبه و کلت دستشه و مجرم >ریشو نامرتبه و کلاشینکف دستشه اما تو فیلمای ایرانی این موضوع کاملا >برعکسه ... > > >دقت کردین وقتی دعواتون با یکی تمام شد تازه جواب های خوب به ذهنتون میرسه > > >دقت کردین هر معلمی که میومد میگفت شما بدترین کلاسی بودین که تاحالا داشتم؟ > >تا حالا دقت کردین ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻥ ۵ ﺩﻗﯿﻘﻪﯼ >ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻻﺭﻡ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﻪ !! > >دقت كردين بزرگترين دروغ پشت تلفن چيه .......سلام رسوندن بچه ها..... > >دقت کردین یکی از سخت ترین کارهای دنیا اینه کـه بخوای برای یکی دیگه >توضیح بدی دقیقاً چــه مــــــــرگـته؟؟!! > >دقت کردین همیشه خنده دار ترین موضوعات زمانی به مغزت میرسه که وسط مراسم ختم هستی؟ > >دقت کردین الان تو تهران بایه نفس عمیق میتونید کل جدول مندلیف رو بکشید تو حلقتون > >تا حالا دقت کردين وقتى سر سفره نشستى به يارو ميگى نمک بده اول واسه >خودش ميريزه بعد ميده به تو..!!! > >دقت کردین؟ وقتي موبايلت زنگ ميخوره همه گوشاشون تيز تيز ميشه ; وقتي >تلفن خونه زنگ بخوره همه خودشونو ميزنن به کر بودن > > اصطلاح 120 سال زنده باشی از کجا آمده؟ آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم ۱۲۰ سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم ۱۵۰ یا ۱۰۰ سال یا … در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر4 سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند ( می دانید که تقویم فعلی که بنام تقویم جلالی نامیده می شوند حاصل زحمات خیام و سایر دانشمندان قرن پنجم هجری است) هر ۱۲۰ سال یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند (و بعضی ها هم این جشن را نمی دیدند) به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیدند بگویند ۱۲۰ سال زنده باشی/ چقدر تاسف داره که وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم! چقدر تاسف داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی‌کنیم اما بقیه برنامه‌ها رو سعی می‌کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم! چقدر تاسف داره که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می‌کنیم اما سخنان قرآن رو به سختی باور می‌کنیم!· چقدر تاسف داره که همه مردم می‌خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود. تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب، نتایج نهایی ظاهر شد؛ بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده‌اند. اما مسئله‌ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالم‌تر از سایر اجساد باقی مانده، درحالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است. پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است. ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری. در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است. حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال ۱۸۹۸میلادیکشفشده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از ۱۴۰۰ سال پیدا شده است؟ چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟ موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر می‌‌کرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن می‌گوید در حالی‌که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمی‌آورد و با خود می‌گفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟ و آیا ممکن است که حضرت محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟ او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند. پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی سفر کند تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل نماید. یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود : {فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:۹۲] ما امروز پیکرت را [از آب] نجات می‌دهیم تا عبرت آیندگان شوى، و همانا بسیارى از مردم از آیتهاى ما بىخبرند این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: “من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم.” موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد. و بر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید). حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتاب “قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید” بود. سلام برای اینکه تشخیص دهید کارمندان را بهتر است در کدام بخش به کار بگمارید:500 عدد آجر را در اتاقی بگذارید وکارمندان جدید را به آن اتاق هدایت نمایید. آنها را ترک کنید و بعد از 8 ساعتبازگردید. سپس موقعیت ها را تجزیه و تحلیلکنید:* اگر دارند آجرها را می شمرند، آنها را در بخش حسابداری بگذارید .* اگر از نو (برای بار دوم) دارند آجرها را می شمرند، آنها را در بخش ممیزی بگذارید.* اگر همه اتاق را با آجرها آشفته کرده اند، آنها را در بخش مهندسی بگذارید .* اگر آجرها را به طرزی فوق العاده مرتب کرده اند، آنها را در بخش برنامه ریزی بگذارید .* اگر آجرها را به یکدیگر پرتاب می کنند، آنها را در بخش اداری بگذارید .* اگر در حال چرت زدن هستند، آنها را در بخش نگهبانی بگذارید .* اگر آجرها را تکه تکه کرده اند، آنها را در قسمت فناوری اطلاعات بگذارید .* اگر بیکار نشسته اند، آنها را در قسمت نیروی انسانی بگذارید .* اگر سعی می کنند آجرها ترکیب های مختلفی داشته باشند و مدام جستجوی بیشتری می کنند و هنوز یک آجر هم تکان نداده اند، آنها را در قسمت حقوق و دستمزد بگذارید .* اگر اتاق را ترک کرده اند، آنها را در قسمت بازاریابی بگذارید .* اگر به بیرون پنچره خیره شده اند، آنها را در قسمت برنامه ریزی استراتژیک بگذارید.* اگر بدون هیچ نشانه ای از تکان خوردن آجرها با یکدیگر در حال حرف زدن هستند، به آنها تبریک بگویید و آنها رادر قسمت مدیریت قرار دهید. ------------------------------------------------------------------- دکتر علی شریعتی قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است . قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟ قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است … قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، ‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند . خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو . آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم بسم الله الرحمن الرحیم اصلاحیه قرآن ! ما شرمنده توایم اگر از تو آواز مرگی ساخته ایم که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است . قرآن ! ما شرمنده توایم اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده یم . یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق میکند که ترا نقش بر فرش کرده ، ‌یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطعه ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟ قرآن! ما شرمنده توایم اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” الله لاه لاه لاه لاه …! ” گویی مسابقه نفس است … قرآن !‌ ما شرمنده توایم اگر به یک فستیوال (جشنی بزرگ توام با موسیقی) مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، ‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، توآنانرا ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند . افسوس که تو صامتی وناطق وحاکم واقعی بتو غائب قرآن ما شرمنده توایم که پشت بمعنای توکرده ایم وگروهی از تو جز الفاظی نوشتنی وصوتی نمی دانیم وگروهی جز قیل وقال وتفسیرهای جاهلانه راهی نمی بریم وگروهی ترامحدود درهمین کتاب مبهم می بینیم وعترت را از توجدا کرده ایم وگروهی وگروهی ..... قرآن ازتو شرمنده ایم که اگر برخی ازمردم برای پنهان کردن چهره زشت خود تراهمچو ماسکی مانند خوارج نهروان برچهره زده اند تا خلق را فریب دهند خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو و برای کسی که ترا آورده وخاندان پاک او که ترا تفسیر می کنند وحقیقت تواند . آنان که قبل از اینکه ترا بخوانند ناطقین ومفسرین واقعی را می شناسند وچون ترا می خوانند ومراد خدا رااز تو می فهمند چنان حظ می کنند،‌ که گویی قرآن همین الان نازل شده است. آنچه ما با قرآن و شاخص های قرآن کرده ایم تمام اسلام است که آنرا به صلیب جهالت کشیدیم. یا بگو اسلام را در زیرپای اسبهای شهواتمان در کربلای فطرتمان لگد مال کرده ایم وعلی الاسلام بعد ذلک السلام بنام خدا علی شریعتی به روایت استادش ژاک آگوستین برک روز ۱۵ مه سال ۱۹۷۷ بود که علی شریعتی داوطلبانه کشورش را ترک کرد. هنوز جوان بود اما کشورش برای او غیرقابل تحمل شده بود. تقدیر بر آن بود که شریعتی یک ماه بعد در روز ۱۹ ژوئن در لندن و در شرایطی پرابهام از دنیا برود. حدود پانزده سال پیش از آن، همین مردِ هجرت کرده - که سرنوشت‌اش هنوز هم مبهم است- در سمینار مطالعات عالی علوم اجتماعی من شرکت کرده بود.همچنان افسوس می‌خورم که چرا درکش نکردم و بیشتر با او تبادل نظر نکردم. او نه تنها رسم هجرت بلکه رسم غربت یا «کناره‌گیری» را نیز به جا می‌آورد. در ایران بر خیل گسترده‌ای از مخاطبان تاثیرگذار بود، اما در پاریس خود را زیر ظاهری ساده منزوی کرده بود. به ندرت در مسئله‌ای وارد می‌شد. وجهه‌ای که در میان جوانان هم‌وطنش داشت، در محافل ما و در جلسات و کنش‌های ما مخفی بود. برخلاف سن و سالش، نوعی خِرد و شور در او مشهود بود. اما بیش از آن خویشتنداری‌اش مرا تحت تاثیر قرار می‌داد، چیزی که مطمئنا برآمده از اصل «تقیه» در شیعه بود. در سال‌های پایانی دهه پنجاه یا اوایل دهه شصت میلادی - وقتی که جنگ الجزایر به اوج هولناک خود رسید- او به تپه سنت‌ژنویو [منطقه‌ای که سوربن در آن واقع است] رفت و آمد داشت. طبقه روشنفکر فرانسه به طور جمعی تصمیم به تجدیدقوا گرفته بود. دو کتاب فانون که مقدمه‌شان را سار‌تر نوشته بود، برای ما به اندازه مانیفست‌های سیاسی همچون یک اتفاق روشنفکری بودند. خیلی خوشبینانه بود اگر فکر می‌کردیم که اروپا به صرف ترقی‌طلبی‌اش می‌تواند غرور و خودمحوری‌ را کنار بگذارد. در آن زمان اگر از «فرهنگ» سخن می‌گفتید احساس می‌شد که این کلمه حقیر دوباره دارد جان می‌گیرد. اما اسلام آفریقایی- آسیایی برای شورش علیه بی‌عدالتی‌ها منتظر کلمات نماند. شریعتی نیز به اسلام و در وهله اول شیعه باور داشت و در همین راه حرکت کرد. با این حال او به مواضع لائیک‌ها هم گوش می‌سپرد و لویی ماسینیون و ژرژ گورویچ می‌خواند. ماسینیون بر پایه تقلید از حلاج سفری معنوی انجام داده و گورویچِ جامعه‌شناس نیز در نقطه تلاقی دورکیم و فیخته، نظامی انتقادی را تکمیل کرده بود. به اگزیستانسیالیسم سار‌تر اشاره کردم که به رغم گسترش ساختارگرایی، سلطه آن هنوز در جنوب رود سن غالب بود. اطمینان دارم که این جوان آسیایی به تعهد شورانگیز سار‌تر و نقشی که او در تمامی مبارزات آزادی‌خواهانه‌اش در الجزایر، ویتنام و غیره ایفا کرد به شدت توجه نشان می‌داد.مسائل ایران چندان متفاوت از مشکلات مردم عرب نبود و چیزهایی باید در این کشور تغییر می‌کرد. تردیدهای ویرانگری بین سنت بازگشت به گذشته و روشنگریِ وابسته به غرب‌گرایی وجود داشت. اینجا و آنجا‌‌ همان درگیری بین حفظ شرایط و تغییر در میان بود. اما چه کسی باید تغییر را هدایت می‌کرد؟ آیا سوسیالیسمی باید شکل می‌گرفت که به دنیای بین‌المللی گرایش داشته باشد؟ یا شاید هم فرم‌های سیاسی و خاص‌تری به میدان می‌آمدند؟ فرضیه‌های یکسانی از سوی هر دو طرف پیشنهاد شدند و می‌شد صادق هدایت را پیشرو نوعی ادبیات آشفتگی در نظر گرفت که خیلی زود در بیروت، قاهره، بغداد و... هم طنین‌انداز ‌شد. ایمان در مردم عقب‌گرد نکرده بود و آنچنان نبود که از خودآگاه روشنفکران بیرون رفته یا رنگ‌ باخته‌ باشد، اما مدرنیته آن را داخل پرانتز قرار داده بود. جمال عبدالناصر نماز می‌خواند و به مسجد احترام می‌گذاشت اما بدون آن‌ها حکومت می‌کرد. او تلاش می‌کرد سوسیالیسمی سکولار بسازد و فرهنگ عرب را نه با بازگشت به الهیات بلکه با نوعی قلمه زدن بین‌المللی تجدید کند. در ایران اما شیعیسم توسط رژیم شاه نابود نشد و ظرفیت‌های بسیج اجتماعی‌اش بر همه عوامل جمعی دیگر برتری داشت. شریعتی به یک انقلاب اسلامی فکر می‌کرد. او خودش را به عنوان یک روشنفکر روشنگر در نظر می‌گرفت و نه به عنوان فردی که اخلاقا هجرت کرده است. او در مدرنیته تراوشی از غرب نمی‌دید بلکه آن را مرحله‌ای ضروری برای هر فرهنگی می‌دانست. او قصد داشت نجات یابد و مردمان‌اش را از وضعیت دشوار و خطرناک آینده‌ای بی‌ریشه و بدون گذشته معتبر نجات دهد؛ یعنی‌‌ همان وضعیت دشواری که مردمان کشورش همانند سایر مردم دنیا در برابر آن از پای در می‌آمدند.طالع بینیدر همین ابتدا می‌گویم که طالع بینی اشتباه و بی‌پایه و اساس است. شاید تعجب کنید، ولی این موضوع کاملاً واضح و روشن است. اگر قانع نشدید پس به خواندن این متن ادامه بدهید. در ابتدا به این موضوع می‌پردازم که «طالع بینی چیست؟» طالع‌بینی انواع و اقسام مختلفی دارد. طالع‌بینی خورشید، طالع بینی ودا (کتاب مقدس هندوها)، طالع‌بینی کهن الگویی (مربوط به صورت ازلی اشیاء)، طالع‌بینی روز تولد، طالع بینی بر اساس هر ساعت از روز و انواع و اقسام طالع‌بینی‌هایی که تعدادشان از تعداد ستارگان آسمان هم بیش‌تر است!بعضی از ادعاهای آنها به طور اساسی با یکدیگر متناقض می‌باشند. به طور مثال بعضی از طالع‌بینی‌ها می‌گویند که دقیقه و ساعت تولد مهم است و بعضی دیگر می‌گویند که فقط ماه تولد در طالع هر انسان تأثیر گذار است. اما همه‌ی آنها تحت یک فرض بسیار پهناور کار می‌کنند. شاید بگویید مگر فرض، پهناور هم می‌شود. بله! کافی است فقط به بالای سرتان نگاهی بیاندازید تا این فرض پهناور را ببینید. درست است، آسمان!توجه آنها به نیروهایی است که از آسمان بر روی ما در زمین تأثیر و نفوذ دارند. اما جالب است که بدانید در منشأ نیروها نیز با یکدیگر اختلاف نظر دارند و هر کدام نیروی خاصی را بر سرنوشت انسان زمینی مؤثر می‌دانند. بعضی آن نیرو را نیروی گرانشی می‌دانند، بعضی دیگر نیروی الکترومغناطیسی و بعضی دیگر می‌گویند نیرویی که بر سرنوشت انسان تأثیر می‌گذارد، نیرویی است که قابل اندازه‌گیری نمی‌باشد! اما تمامی طالع‌بین‌ها منشأ این نیروها را سیارات و ستاره‌ها (صورت‌های فلکی) می‌دانند. اگر این نیروها بر روی انسان‌ها تأثیر داشته باشند و واقعی باشند، پس باید بتوانیم آنها را اندازه‌گیری کنیم. و نیز باید برای ما این نیروها تقریباً شناخته شده و تعریف شده باشند. شاید این نیروها بر روی تمام افراد تأثیر نمی‌گذارند و به صورت آماری و تصادفی بر روی انسان‌ها مؤثر باشند. اما اگر حتی بتوان این نیروها را به وسیله‌ی آمار اندازه‌گیری نمود، باز هم نمی‌توان به صحت این پیشگویی‌ها اعتماد کرد. برای چند لحظه فکر کنید که چه نیروهایی می‌توانند از طرف سیارات بر روی ما در زمین تأثیر بگذارند؟ انتخاب ما در این باره محدود است. سیارات کره‌های بزرگی هستند که از یخ، سنگ، آهن و مواد دیگر تشکیل شده‌اند. آنها می‌توانند تأثیرات کمی بر روی ما بگذارند زیرا فاصله‌ی آنها تا زمین بسیار زیاد می‌باشد. این فاصله به قدری زیاد است که در فیزیک، آن را بی‌نهایت فرض می‌کنیم. سیارات می‌توانند چهار نیروی بنیادی را داشته باشند : نیروی گرانشی، نیروی الکترومغناطیسی و دو نیروی دیگر، نیروی هسته ای ضعیف و نیروی هسته ای قوی می‌باشند. که این دو نیرو بین هسته‌ی اتم و ذرات درون هر اتم قرار دارد. اگر بخواهیم بحث ماکروسکوپیک داشته باشیم، مشخص نیست که این دو نیروی آخر که در درون اتم‌ها قرار داند چگونه می‌توانند بر روی ما در زمین تأثیر بگذارند. نیروهای بسیار قوی هم با زیاد شدن فاصله کاهش چشم‌گیری خواهند یافت. اصلاً این نیروها چگونه می‌توانند بر شما تأثیر بگذارند در حالی که شما هزار میلیون سال از منبع این نیرو فاصله دارید، منابعی که گاه وقتی ما نور و تشعشعات آنها را بر روی زمین دریافت می‌کنیم ممکن است که آن ستاره دیگر وجود نداشته باشد!در مورد نیروی گرانشی ما تقریباً چیزهایی می‌دانیم. به طور کلی نیروی گرانش به دو چیز وابسته است : به جرم دو جسم و به فاصله‌ی آنها از یکدیگر. اجسامی که دارای جرم بسیار زیادی می‌باشند، طبیعتاً نیروی گرانشی بسیار زیادی نیز دارند. و همین طور با کم شدن فاصله‌ی دو جسم نیروی گرانشی بین آنها افزایش می‌یابد. حال باید برای بررسی این موضوع محاسباتی انجام دهیم. به عنوان مثال جرم مشتری 25000 بار بیش‌تر از ماه می‌باشد. خیلی زیاد است، این طور نیست؟ ولی باید توجه داشت که فاصله‌ی آن نیز 1500 بار از ماه دورتر است. خب حالا به نظر شما در نیروی گرانشی مشتری کدام یک از این اعداد تأثیر بیش‌تری می‌گذارند؟ در این مورد فاصله نقش مهم‌تری دارد. نیروی گرانشی سیارات منظومه‌ی شمسی بر روی زمین نسبت به نیروی گرانشی ماه بر روی زمین خیلی کم است. پس اگر نیروی گرانشی در طالع‌بینی افراد مؤثر است، در این میان ماه به علت نیروی گرانشی زیاد خود بر روی زمین بر تمامی سیارات منظومه‌ی شمسی چیره خواهد شد. خب ممکن است بگویید که شاید منظور از نیرویی که بر طالع‌ افراد تأثیر می‌گذارد نیروی الکترومغناطیسی باشد. همان طور که می‌دانید نیروی گرانشی وابسته به جرم و فاصله بود. اما نیروی الکترومغناطیسی وابسته به بار الکتریکی و فاصله می‌باشد. مشکلی که اینجا به وجود می‌آید این است که اجسام بزرگ مانند سیارات بار الکتریکی ندارند و خنثی می‌باشند! بارالکتریکی از ذرات باردار مانند الکترون و پروتون تشکیل می‌شود. و ذرات بادار با بار مخالف همدیگر را جذب می‌کنند. در طبیعت خیلی نادر است که بارهای الکتریکی مثبت را ببینید و در کنار آن بار الکتریکی منفی وجود نداشته باشد و همین طور بر عکس. این بدان معناست که بارالکتریکی کل یک سیاره خنثی می‌باشد. بعضی از سیارات به دلایل مختلفی دارای میدان‌های مغناطیسی می‌باشند. اما این میدان‌ها هر چقدر هم که قدرتمند باشند در نزدیکی خود سیاره اثر می‌گذارند و با زیاد شدن فاصله تأثیرشان کاهش پیدا می‌کند. به عنوان مثال میدان مغناطیسی مشتری خیلی خیلی زیاد است، اما به قدری از ما فاصله دارد که در واقع می‌توان گفت که میدان آن بر روی ما تأثیری نمی‌گذارد. به علاوه خورشید خیلی از ما دور است و دارای میدان مغناطیسی بسیار بزرگی می‌باشد و منبع انرژی در منظومه‌ی شمسی نیز هست. میدان مغناطیسی خورشید مستقیماً بر روی ما تأثیر می‌گذارد، می‌دانیم که خورشید بسیار نورانی است و وقتی که انفجارهای عظیمی در سطح آن رخ می‌دهد، جریان‌هایی از ذرات باردار به فضا پخش می‌کند. که این جریان‌ها می‌توانند متقابلاً بر روی میدان مغناطیسی زمین اثر بگذارند. مانند ویرانی ای که در سال 1989 میلادی بر روی زمین بر اثر این انفجارها به وجود آمد. خب در این صورت خورشید باید تنها منبعی باشد که به علت داشتن میدان مغناطیسی قوی خود، در طالع افراد تأثیر می‌گذارد. هر چند که طالع‌بین‌ها می‌خواهند که این موضوع را بپذیرند، اما در طالع‌بینی این سیارات هستند که بیش‌ترین تأثیر را بر روی ما دارند. ولی همان طور که دیدید تأثیر نیروی مجموع سیارات از خورشید بر روی زمین کم‌تر است. پس اگر نیروی مورد نظر در طالع‌بینی نیروی الکترومغناطیسی باشد به راحتی می‌توان از تأثیر سیارات بر روی زمین چشم‌پوشی کرد و به خاطر تأثیر بسیار ناچیز، آنها را نادیده گرفت. تا اینجا دیدیم که اگر نیروی مؤثر در طالع‌بینی نیروی گرانشی باشد، ماه در این میان نقش مهم‌تری دارد. و اگر این نیرو را نیروی الکترومغناطیسی بدانیم خورشید در این میان از همه مهم‌تر است. در حالی که می‌بینیم در طالع‌بینی این گونه نیست. خب حالا باید چه کار کنیم؟ یکی کمک کند چون ما نیرو کم آورده‌ایم! طالع‌بین‌ها در این موقع می‌گویند این نیرو برای جهان علم هنوز ناشناخته است! هر چند که آنها می‌توانند آرزو کنند که این نیرو واقعاً وجود داشته باشد، ولی متأسفانه این گونه نیست. چرا؟ از زمان‌های دور تا کنون دیده‌ایم که تمام نیروهای موجود در طبیعت با زیاد شدن فاصله کاهش پیدا می‌کنند. جسمی که از شما دورتر باشد نسبت به جسمی که نزدیک شماست نیروی کم‌تری وارد می‌کند. ولی طالع‌بین‌ها ادعا می‌کنند که تمام سیارات تأثیر مساوی در طالع‌بینی دارند! و تأثیرات آنها با هم برابری می‌کند. حال می‌خواهد این سیاره، یک سیاره‌ی نزدیک مانند زهره باشد، یا سیاره‌ی دوری مانند نپتون. هر دوی آنها به تساوی نیروهایی را در طالع‌بینی اعمال می‌کنند و نقشی مساوی خواهند داشت. بنابر ادعای طالع‌بین‌ها فاصله هیچ تأثیری بر نیروی وارد از طرف سیارات بر ما ندارد! حتی برای جرم سیارات نیز نقشی قائل نیستند. خواه آن سیاره، سیاره‌ی غول پیکری مانند مشتری باشد یا سیاره‌ی کم‌جرمی مانند عطارد. در اینجا نیز فرقی بین سیارات قائل نیستند. اما این نمی‌تواند حقیقت داشته باشد. در این میان سیارک‌ها چه می‌شوند؟ سیارک‌ها مقدار قابل توجهی از سنگ و فلز هستند که در میان سیارات منظومه‌ی شمسی قرار دارند و در مدارهای مشخصی به دور خورشید در حال گردش می‌باشند. فاصله‌ی بیش‌تر سیارک‌ها به زمین از بعضی از سیارات نیز کم‌تر است. (ولی فراموش نکنید که در طالع‌بینی فاصله اصلاً مهم نیست.) بنابر این آنها نیز باید تأثیراتی در طالع افراد داشته باشند. مشکل این جاست که در جهان ما بی‌شمار سیارک داریم. بر اساس محاسبات در منظومه‌ی شمسی هزار میلیون سیارک داریم که قطر بزرگ‌ترین آنها 100 متر می‌باشد. پس دیدیم که میلیون‌ها سیارک در منظومه‌ی شمسی وجود دارند در حالی که طالع‌بین‌ها برای آنها در طالع‌بینی نقش و تأثیری قائل نیستند. خب این چه نیرویی است در جهان که برای علم شناخته شده نیست و تنها سیارات آن را دارند و سیارک‌ها نمی‌توانند آن را داشته باشند؟! برای طالع‌بین‌ها بدتر از این موضوع این است که در حال حاضر ستاره‌شناسان بیش از 150 سیاره را خارج از منظومه‌ی شمسی کشف کرده‌اند که بر گِرد ستاره‌های دیگری می‌چرخند. که البته فاصله‌ی‌شان از ما بسیار زیاد است. ولی به خاطر داشته باشید که در طالع‌بینی فاصله اصلاً موضوع مهمی نیست. خب پس این سیارات هم باید بر روی ما تأثیرگذار باشند. البته این تعداد سیاره تا کنون کشف شده‌اند. ما تا کنون ستاره‌های بسیاری را کشف کرده‌ایم که به دور خود مدارهایی نیز دارند که می‌توانیم فرض کنیم که به دور آنها نیز سیاراتی در حال گردش هستند. پس ما میلیون‌ها میلیون سیاره در جهان داریم، هر چند که هنوز تمامی آنها را کشف نکرده‌ایم. این سیارات در هر جایی قرار دارند. پس چرا طالع‌بین‌ها به نقش آنها در طالع افراد توجهی ندارند؟ می‌بینیم که در طالع‌بینی تنها سیاراتی که از قدیم کشف شده‌اند دارای تأثیر بر روی انسان می‌باشد و جالب‌تر آنکه بنا به تعریف جدید دانشمندان پلوتون از سیارات منظومه شمسی حذف شده است، آیا تاثیر آن بر طالع افراد نیز حذف خواهد شد؟! پس متوجه شدیم که اساس طالع‌بینی بر پایه‌ی نیرویی است که نمی‌توان آن را شناخت و یا شناخته نشده است، پس جای هیچ گونه تردیدی نمی‌ماند که اصلاً طالع‌بین‌ها کاری انجام نمی‌دهند. انسان‌های زیادی هستند که اعتقاد دارند که طالع آنها کاملاً صحیح است. آنها برای کارهای عادی و روزمره‌ی خود به پیش‌گویی‌ها روی می‌آورند و بر اساس آن تصمیم‌گیری می‌کنند. اما آنها با این کارشان اشتباهات منطقی و عقلی زیادی مرتکب می‌شوند. اول اینکه چرا پیشگویی واقعاً صحیح است؟ به عنوان مثال آیا اگر کسی به ما بگوید که «امروز پول زیادی به دست خواهی آورد.» و بعد از یک 15 دقیقه شما پولی بر روی زمین پیدا کردید، این دلیلی می‌تواند باشد که پیش‌گویی او درست بوده است؟ دوم اینکه آیا هر آن چه که طالع‌بین به عنوان طالع شما گفته تماماً صحیح است؟ در بعضی از طالع‌ها می‌گوید که «امروز دوست قدیمی‌تان با شما تماس می‌گیرد. او مشکل بسیار حادی دارد که برای رفع آن به کمک شما احتیاج دارد.» آیا واقعاً در آن روز دوست قدیمی‌تان با شما تماس گرفته است؟ یا می‌گوید که «شما امروز عشق خود را پیدا می‌کنید.» آیا واقعاً شما در آن روز عشق خود را پیدا کرده‌اید؟ به بیان دیگر چه تعداد از پیشگویی‌هایی که می‌شود برای شما به حقیقت می‌پیوندد و چه تعداد از آنها اشتباه از آب در می‌آید؟ مردم سعی می‌کنند که پیش‌گویی‌های درست را به یاد داشته باشند و آنهایی که اشتباه بوده را فراموش کنند. آیا هنوز شک دارید؟ دوست بسیار شکاک من یک نمایش جالب درست کرد که نشان می‌داد که مردم چگونه به راحتی توسط طالع‌بین‌ها گول می‌خورند و فریب داده می‌شوند. او به سر کلاس رفت و خود را یک پیشگو معرفی کرد. و فال تمامی دانش‌آموزان کلاس را گرفت. پیش‌گویی‌های او بسیار مبهم و کلی بود به طوری که می‌توانست با وضعیت هر انسانی مطابقت داشته باشد و تقریباً برای تمامی افراد کلاس یک چیز را می‌گفت. جالب این جاست که دانش‌آموزان پیش‌گویی‌های او را درست می‌دانستند و در حرف‌های او شک نکردند! وقتی طالع‌بین در پیش‌گویی خود حرف اشتباهی بزند و ما نادرست بودن حرفش را به او یادآوری کنیم، او خواهد گفت که اشتباه می‌کنیم و حتماً این قضیه را فراموش کرده‌ایم و به خاطر نمی‌آوریم. و یا به طور مبهم آن را توضیح خواهد داد تا ما با حرف‌های‌مان به او کمک کنیم و بگوییم که حرف شما صحیح است و برای من فلان اتفاق افتاده، و او از اطلاعاتی که به او می‌دهیم استفاده کرده و به خودمان تحویل می‌دهد. اگر هم بر فرض پیش‌گویی او در مواردی درست باشد، حتماً شانسی بوده و تصادفی این حرف را زده است. پیش‌گویی و طالع‌بینی بسیار خطرناک و آسیب رساننده است، زیرا که باعث می‌شود که انسان‌ها به جهان معقولانه نگاه نکنند و از توانایی‌های خوب خود برای ساختن زندگی‌شان استفاده نکنند. اگر در گوگل به دنبال واژه‌ی "astrology" (طالع‌بینی) بگردید برای شما 32 میلیون آدرس می‌آورد که به جرأت می‌توانم بگویم که 95 درصد آنها بی‌فایده و بی‌ارزش هستند و تنها به درد سرگرم شدن شما و پول‌دار شدن آنها می‌خورد. و آن 5 درصد باقی‌مانده هم دارند به شما می‌گویند که پایه‌ی زندگی خود را بر فال و پیش‌گویی استوار نسازید. در آخر باز هم می‌گویم طالع بینی اشتباه و بی‌پایه و اساس است. اگر شک دارید، توصیه می‌کنم متن بالا را یک بار دیگر بخوانید. تذكره و تبصرهتجويز صوفيه تعشق بازي با امردان«گذشت در جمله ي مذمتهاي صوفيان تعشق شان با امردان گلرخان و فتح باب اين نوع فسق و عصيان از براي فساق و لوطيان و ذكر مستندشان از حديث مروي از طريق سنيان از عايشه و ابن عباس از اشرف عالميان عليه و آله افضل الصلاه الرحمن و بيان وضع و جعل و كذب آن به تصريح جمعي از اعلام و اعيان سنيان كه حضرت فرمود: من عشق فعف فكتم فمات مات شهيدا. يعني: "هر كه عاشق شود، پس عفت ورزد و اظهار نكند تا بميرد، شهيد مي ميرد."و گذشت كه فاضل نووي از بي قيدي اطلاق نموده، و شرط عفت و كتمان نفرموده.و فاضل حكيم ملاصدراي فسوي شيرازي تقليد نووي نموده بلكه نغمه در طنبور را فرزده و تجويز تحسين معانقه و ملامسه و تقبيل و دخول و لواط به معشوق فرموده ردا علي الشرع الشريف، از براي اين فعل خبيث سخيف فوائد عظيمه ي حكميه، و غايات فخيمه ي عقليه بر آن مترتب ساخته.پس در اواخر مجلد رابع اسفارش (1) چنين گفته و بافته:«فصل في ذكر عشق الظرفاء و الفتيان للاوجه الحسان...»ترجمه ي فرازهايي از متن اسفار به قلم آقا محمدعلي اينگونه است:«... اين فصلي است در بيان عشق جوانان يا مردان گلرخان: بدان كه اختلاف كرده اند در اين عشق در ماهيت آن و اين كه خوب است يا بد و ممدوح است يا مذموم... طايفه اي آن را مرض نفساني دانسته اند، و جماعتي آن را جنون الهي گفته اند.... پس البته آن از جمله امور مقرره الهيه است كه مترتب مي شود بر آن مصالح و فوايد حكميه، پس ناچار خوب و محمود خواهد بود... ما نمي يابيم كسي را كه قلب لطيفي و طبع رقيق و ذهني دقيق و نفسي رحيم داشته باشد، خالي از اين محبت و عشق در اوقات عمرش باشد، لكن مي يابيم نفوس قاسيه و قلوب جافيه و طبعهاي بدخلق را از اكراد و اعراب و تركان و فرنگيان خالي از اين نوع محبت و عشق و غير اين نيستند كه اكثر مردم اكتفا كرده اند به محبت و عشق مردان به زنان و زنان به مردان ... و اما غايت و فائده مترتبه بر اين عشق موجود در ظرفاء و عقلاء و حكماء پس آن لطافت طبع و رياضتي است كه مترتب مي شود بر آن منافع بي كران از تأديب پسران، و تربيت امردان، و تهذيب اخلاق و اطوارشان ... زيرا كه كودكان بعد از استغناء از ترتيب و تعليم پدران و مادران هنوز محتاجند به تربيت و تعليم استادان و معلمان ... پس از اين جهت عنايت و لطف پروردگار خلق كرده است در نفوس كبار عشق و محبت امردان به سوي تأديب و تكميل نفوس ناقصه كودكان و رسانيدن ايشان به غايات مقصوده در خلقتشان، و اگر اين نمي بود البته حق تعالي خلق نمي فرمود اين عشق را در ظرفاء و علماء، پس ناچار در خلقت و جبلت اين عشق در نفوس لطيفه نرم و دلها غيرسخت و سنگين فايده عظيمه و حكمت فخيمه و منفعت راجحه و غايت صحيحه هست ... و به اين سبب امر مي كرده اند مشايخ و بزرگان مريدان خود را در اول امر به عشق و عشقبازي... .»حرف هاي ما و شما:* لابد شنيديد كه ميگن:«و علي الاسلام و السلام» * بچه بازي عرفاني هم عالمي داره. خدا لعنت كنه شيطان را. وقتي عرفا عصيان شيطان را يكتاپرستي مي دانند، امردبازي را هم بايد لطف و عنايت پروردگار بدانند.* ما كه سر درنياورديم چي شد!! خدا و دين و تربيت نفوس و عشقبازي با نوجوانان زيباروي!! چه آش شله قلمكاري مي شه...!!!* همجنس بازا نمي دونن كارشون چقدر توپه. اگر يه خرده عرفان خونده بودن و چهارتا اصطلاح بلغور مي كردن اونوقت مورد احترام خاص و عام بودن و كسي نمي تونست بي وضو اسمشونو بياره.* به حق حرفاي نشنيده. عجب دنياي شير تو شيري شده.* خوشا به حال آنان كه به تربيت والدينشان بسنده كرده و حاضر به سير كمالات معنوي در نزد كبار ظرفاء و عرفاء نشدند.* بابا هر كي هر غلطي دلش خواسته كرده، چرا كثافت كارياتونو به گردن خدا ميندازيد؟!!* چه عرفاي ناداني كه نمي دانند عشقبازي با كودكان خوش صورت از وساوس شيطاني است نه از عنايات رباني.* ما كه فيوزمون پريد. شما چي؟!!* پس آنچه در خانقاه ها و پستوي عرفا اتفاق مي افتد يك مبناي صد درصد علمي شيطاني دارد كه مبتني بر هواهاي نفساني و مخالفت آشكار با اديان الهي و دشمني با خداوند حكيم است!!(1) اسفار (چاپ جديد) ج 3، ص 171 كلمه ها بر احساسها و انديشه ها تاثير مي گذارنداحساسها بر افكار و كلمه ها مؤثرندانديشه ها بر كلمه ها و احساسها تاثير مي گذارند بگوييم : از اينكه وقت خود را در اختيار من گذاشتيد متشكرمنگوييم : ببخشيد كه مزاحمتان شدمبگوييم : در فرصت مناسب كنار شما خواهم بودنگوييم : گرفتارمبگوييم : راست مي گي؟ راستي؟نگوييم : دروغ نگوبگوييم : خدا سلامتي بدهنگوييم : خدا بد ندهبگوييم : هديه براي شمانگوييم : قابل نداردبگوييم : با تجربه شدهنگوييم : شكست خوردهبگوييم: قشنگ نيستنگوييم : زشت استبگوييم: خوب هستمنگوييم: بد نيستبگوييم : مناسب من نيستنگوييم : به درد من نمي خوردبگوييم : با اين كار چه لذتي مي بري؟نگوييم : چرا اذيت مي كني؟بگوييم : شاد و پر انرژي باشيدنگوييم : خسته نباشيدبگوييم: مننگوييم: اينجانببگوييم: دوست ندارمنگوييم: متنفرمبگوييم: آسان نيستنگوييم: دشوار استبگوييم : بفرماييدنگوييم : در خدمت هستمبگوييم : خيلي راحت نبودنگوييم : جانم به لبم رسيدبگوييم : مسئله را خودم حل مي كنمنگوييم : مسئله ربطي به تو ندارد بسم الله الرحمن الرحیم پژوهشی در آخوند واژه آخوند پارسی است که درسرزبانها به پیشوای آئین گویند در کتاب لغت دهخدا می گوید« (شاید مخففی از آغا+خواندگار) ملا – منلا – عالم – طالب علوم دینیه – مکتب دار کودکان – معلم کتاب – آخوند بازی : توسل بحیل شرعی» ونیز آخوند واعظ راهم گویند – وگفته شده : اشتقاق این کلمه به وضوح روشن نیست گویند در اصطلاح به نوعی شخص روحانی بخصوص در ایران و کشورهای اطراف همانندافغانستان وسیبری و روسیه وآذربایجان اطلاق می شود استفاده از این لقب در متون اوایل قرن هفدهم به بعد دیده میشود وگفته شده از عهد تیموریان در کشور ایران رایج شده بعضی آن را تحریفی از آرخون یا آرگون یونانی که در آنجاعنوان روحانیون مسیحی است پنداشته اند برخی آنرا مرکب از آ « مخفف آقا » وخوند یاخواند « بمعنی خداوندگار» دانسته اند مانند میر خواند وخوانده میر از فعل خواندن . تحلیل – بنظر می رسد همه این معانی اصطلاحاتی استکه هر گروهی برأی خود شایع کرده اند اولا این لغت ریشه لغوی وعلمی وقرآن وحدیثی ندارد و امامان معصوم بهیچ دوستی آخوند نگفته اند ومرادفی عربی هم ندارد که بگوئیم مثلا شیخ در فارسی یعنی آخوند زیرالغت شیخ هم ریشه لغوی وقرآنی و روائی دارد وهم در فارسی بمعنای رهبر وبزرگ گروه وپیر دانا وامثال آن می باشد ومی توان گفت لغت عامیانه آخوند همراه لغت روضه خوان بیشتر قوت گرفته باشد اما لغت روضه ریشه دار است مشتق از« راض یروضه » می باشد وبمعنای سبزه زار و چمنزار وبستان و آب اندک و نیم مشک آب وامثال آن آمده است که گویند ملاحسین واعظ کاشفی معاصر سلطان حسین در قرن دهم هجری کتابی نوشت بنام روضة الشهداء که در مجالس سوگواری حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه می خواندند کم کم رواج یافتن خواندن آن کتاب باعث شد که خواننده آن کتاب را روضة الشهداء خوان نامیدند وپس از آن این اسم روی ذاکر مصائب سید الشهدا ء واهل بیت طهارت وعصمت علیهم السلام باقی ماند و مجلس ذکر مصیبت راهم مجلس روضه اصطلاح نمودند اما آخوند چنین ریشه ای لغوی ندارد پس مثلا مجتهد یعنی کوشا – فقیه وعالم یعنی دانا وفهمیده ودانشمند – ملا یعنی پر (کسیکه پر از دانشی است ) – مفتی یعنی فتوا دهنده – واعظ یعنی پند دهنده – طلبه یعنی دانشجو – طلاب یعنی دانشجویان – درحال حاضر مردم بابی توجهی به فقیه – عمامه بسر – روضه خان – طلبه – معلم دینی – مسأله گو وامثال اینها – آخوند می گویند و این لغت دربسیاری از فرقه های اسلامی وشیعه قابل قبول نیست و شهرها وشهرک ها ودهات زیادی پیدامی شود که هرگز این لغت را برای عالم مذهبی خود استفاده نمی کنند واز آن تنفر دارند بلکه درموقع توهین بیکدیگر از آن استفاده می کنند وآنرا یک فحش تلقی می کنند وازیک نظر باعث پیدایش آن آخوندهای اهل سنت بوده اند که تقریبا از زمان صفویه این لغت عامیانه در کتابها هم رسوخ پیدا کرد حالا این لغت در جامعه روی کسانی که ذکر شد بعنوان یک لغت اصلی جا افتاده و فکر می کنند نمی شود آنراکنار گذاشت ودرباره اش توجیهات فراوان کرده اند چنانکه دهخدا آورده است وآنرا یاد آور شدیم همچنین ملا لغتی ها و بسیاری دیگردر باره لغت آخوند توجیهاتی دارند مثلا می گویند آخوند را آخوند گفتند چون فقط حرف« آ» را خوانده است از بقیه حروف خبر ندارد یا آنرا فعل متعدی از آخ گرفته اند مانند گریه که می شود گریوند خنده می شود خندوند لرزه می شوند لرزوند آخ هم می شود آخوند یعنی کسیکه آخ مردم را درآورد چنانکه خداوند خنده حضرت آدم رادر آورد یعنی چون خدا توبه آدم (ع) را پذيرفت جبرئيل نزد ایشان آمد و گفت: من پيك خدايم در نزد تو سلامت را ميرساند و ميفرمايد اى آدم خدا بتو تحيت دارد و بياك،حضرت آدم گفت تحيت را مىفهمم ولى بياك چيست؟ جبرئیل گفت: يعنى تو را مىخنداند......، پس اولین آخوند باین معنا شیطان بود که حضرت آدم وحوا را گول زد تا ازبهشت رانده شدند وآخ و وای آنها رادرآورد وآندو را آخوند یعنی آخانید وبآخ در آورد تا اینکه بعد از گریه وزاری وتوبه خداوند بوسیله حضرت جبرئیل علیه السلام او را خندانید بنا براین میتوان باین معنا غیر مستقیم روضه خوان را هم آخوند گفت چون آخ و وای مردم رادر مصیبت حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه ومصائب سایر معصومین صلوات الله علیهم اجمعین در می آورد واین معنای موجّه وخوبی است چراکه همین جبرئیل برای حضرت آدم علیه السلام روضه حضرت سید الشهداء راخواند و آدم بسیار گریست وجبرئیل او را گریانید زیرا اگر مستقیم معنا شود تمام قاتلین انبیاء واولیاء ومؤمنین وصالحین همه آخوند بوده اند که سردسته آنها یزید وشمر و سنان و خلفاء بنی عباس وبنی امیه و قاتلین امامان معصوم می باشند وحضرت جبرئیل و حضرت آدم را هم جنایتهای این اشقیا بآخ وای وگریه در آورد واهل حروف حساب کرده اند گفته اند عدد آخوند با661 و عثمان برابر-است پس روحیه آخوندی از عثمان سرچشمه می گیرد . درهرصورت لغت آخوند ریشه اسلامی و علمی ودینی ندارد بلکه از افواه برخواسته واسم خاص برای گروهی قرار گرفته است که علمای محققین آنرا تأیید نکرده اند پس آخوند ممکن است سیاسی باشد ممکن است سیاسی نباشد ممکن است باسواد باشد ممکن است کم سواد باشد الی غیر ذلک . واما لغت روحانی هم اگر چه از مشتقات روح ومنسوب بروح است ولی اسلام آنرا برای گروهی که در جامعه برای دین کار می کنند قرار نداده است واز نظر لغوی کسی که منسوب بروح شد از عالم جسم بیرون رفته مانند اموات که روحانی شده اند ودرفارسی بروح، روان می گویند ومعادل لغت روحانی درفارسی روانی می باشد واصل استعمال این لغت از مسیحیت بلند شده که کیشیشهایشان تارک دنیا و روحانی می شدند حتی اگر کسی در اسلام معاد مردم را یا معراج پیامبرصلی الله علیه وآله را روحانی بداند او را مخالف ضرورت دانسته تکفیر می کنند پس چگونه ممکن است که یک مبلغ دین که در این دنیا محسوس و ملموس و در قید جسم وجسد است نامش روحانی باشد واین خلاف واقعیت است اگر گویند از شدت اتصالش بعالم قدس وبعالم ارواح منسوب بآنجا شده است عرض می شود که این حالت در مبلغین عمومیت ندارد وتعمیم آن دروغ می شود چرا که در روایات روحانیون بگروهی ازفرشتگان بسیار مقدس و متعالی گویند که اگر انسانی در درجاتی از ایمان قرار گرفت در شمارآنها قرار می گیرد واین امری نیست که برای همگان محسوس باشد مگر پیامبر ص یا امام ع کسی را بخصوصه معرفی کرده باشند پس لغت روحانی هم مثل لغت آخوند وارد دراسلام شده است وشامل علما وفقها ومبلغین وطلاب وغیرذلک نمی شود.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
این سایت رسمی بوده وبا طراحی اختصاصی توسط آقای سعید اسکندری برای دانشجویان پرستاری دانشگاه علوم پزشکی همدان -1391 طراحی گردیده
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ايا كار كردن با سايت براي شما اسان است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 26
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 36
  • آی پی امروز : 67
  • آی پی دیروز : 77
  • بازدید امروز : 113
  • باردید دیروز : 870
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 3,490
  • بازدید ماه : 3,490
  • بازدید سال : 66,689
  • بازدید کلی : 161,257
  • کدهای اختصاصی