در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم ....
با عقـل آب عشـق به یـک جـو نمی رود بیچـاره مـن که سـاخته از آب و آتشـم
پروانـه را شکایتی از جـور شمـع نیست عمریست در هوای تو میسوزم وخوشم
خلقـم به روی زرد بخندند و بـاک نیست شاهد شو ای شرار محبت، که بیغشم
سـروی شدم به دولت آزادگـی که ســر با کـس فـرو نیـاورد این طبـع سرکشـم
لـب بر لبـم بنه، بِـنَـوازش دمی چو نـی تا بشنـوی نـوای غــزل هـای دلـکـشـم
ساز صبـا شبی به نـاله گفت، شهریـار این کار توست، من همه جور تو میکشم
(شهریار)